نویسنده : ویلیام نیکلسون

   ترجمه : هانیه رجبی ،مهدی موسوی

بحران از آن جایی متولد شد که خشم، حسادت، میل به برابری و کشف ماهیت سراب گونه ی پاداش های نامحق بر اثر اتفاقاتی در سیستم بانکداری کشور به یکباره در وجود نیکلسون زبانه کشید و او را به خلق نمایشنامه ای وا داشت که ریشه های احترام متقابل را واکاود و به ارزش هر انسان پی ببرد. نمایش از ورود یک مجسمه ساز به عمارت مردی ثروتمند آغاز می شود. نیک بانکداری است که در دوران مدرسه با همفری مجسمه ساز همکلاس بوده و اکنون به جایی رسیده که به نظر می آید ثروتش بی انتهاست.

گزیده ای از کتاب :

سوال اینه، چه کاری دارین روی زمین انجام می دین که شما رو لایق چنین پاداش های عظیمی می کنه؟ همه ما، همه ما بازنده ترسوهای بیچاره، سال های ساله که داریم این سوال رو از خودمون می پرسیم و جوابی که به خودمون می دیم اینه که بانکدارها، برنده بزرگ های پلید، نژاد خاص نابغه ای هستن که می تونن از هیچ ثروت تولید کنن و اون آبشار رو توی کل جامعه جریان بدن تا همه ما ثروتمندتر بشیم. این برای ما خیلی گیج کننده ست چون از خودمون می پرسیم چطوری یه آدمی از هیچی ثروت می سازه؟ ما چشم مون به جایزه های میلیونی افتاد که شما به خودتون می دین. اونوقت از خودمون پرسیدیم این پول ها از کجا می آد؟ کی پرداختش می کنه؟ یعنی یه جایی توی پائین دست، یه چیزی داره بیشتر از اونی که باید پای ما آب می خوره تا بتونن این پاداش های عظیم رو دربیارن؟ اما ما به مغز کوچیک مون می گفتیم که نگران نباشه چون در نهایت همگی برنده بودیم. پس نگران نبودیم. اما بعدش، یه روز مشخص شد که بازنده ما بودیم. مشخص شد ارزش تمام پس اندازهامون سقوط کرده. مشخص شد نابغه های بورس ما بین خودشون پول بیشتری نسبت به مجموع تمام دوره ها از دست دادن. مشخص شد که اونها حتی نمی دونستن دارن چی کار می کنن. فقط می دونستن که می خوان یه کار بزرگ بکنن تا این که یکهو نشد.