تو مرد نیستی

تو مرد نیستی

تو مرد نیستی

وضعیت: موجود
ناشر: ستاک
قیمت:  
2,700,000ريال2,430,000ريال

نویسنده : عطاف رام

   ترجمه : فاطمه موسوی‌کریمی

 

کتاب پیش رو اثری است الهام گرفته از زندگی واقعی نویسنده، دختری فلسطینی تبار که مانند بسیاری از زنان و دختران دنیا با آداب و رسومی که از گذشته شکل گرفته و هم چنان بر سر زنان سنگینی می کند محصور شده و از بسیاری کارهای دلخواهش بازمانده تنها به این دلیل که مرد نیست.

در این اثر داستان سه نسل از زنان فلسطینی را می خوانیم زنانی مردد بین زندگی دلخواهشان و سنت های جامعه که یا باید سر تسلیم فرود آورند یا پای انتخابشان بمانند و سختی های آن را بپذیرند. دیا دختران جوانی است که هم چون دیگر هم سالانش باید خود را برای ازدواج آماده کند اما نسبت به این کار بی میل است همان طور که پیش او از مادرش نسبت به ازدواج بی میل بوده اما نتوانسته کاری پیش ببرد، مادری که گفته شده مرده است اما پیامی خبر از زنده بودن او می دهد…

گزیده ای از کتاب :


دوباره تابستان شده بود. چهارمین تابستان اسرا در آمریکا. او در ماه اوت سومین دخترش را به دنیا آورده بود. وقتی دکتر اعلام کرد که بچه دختر است، چنان دنیا در نظرش تیره و تار شد که آن نور صبحگاهی که از پشت پنجره به اتاق می تابید هم نتوانست آن را روشن کند. اسم دخترش را گذاشت لیلا؛ به معنی شب.

این بار دیگر آدم هیچ تلاشی برای پنهان کردن دلسردی اش نکرد و از آن موقع به ندرت با او حرف زده بود. عصرها، وقتی که از سرکار برمی گردد، اسرا رو به رویش می نشیند و نگاهش می کند تا غذایی را که برایش آماده کرده بخورد. مشتاقانه نگاهش می کند تا نگاهشان به هم تلاقی کند ولی هیچ وقت این اتفاق نمی افتد و صدای خوردن قاشق به بشقاب تنها صدای بین آن هاست.

بعد از تولد لیلا، اسرا آن دو رکعت نماز شکر را برای تشکر از خدا نخواند. درواقع دیگر به زور پنج وعده نمازش را به موقع می خواند. او خسته بود. هر روز صبح با صدای گریه و نق سه بچه از خواب بیدار می شد. بعد از اینکه آدم را سرکار می فرستاد. تخت خواب ها را مرتب می کرد؛ زمین را جارو می زد؛ تعداد زیادی لباس شسته شده را تا می کرد و سر جایشان می گذاشت و بعد آستین ها را بالا می زد و به آشپزخانه می رفت و می دید فریده جلوی گاز است. صدای سوت کتری شروع کارهای خانه را اعلام می کند.

خورشید غروب کرده و اسرا باید نماز مغرب را بخواند. کمدش را باز می کند تا سجاده را بردارد. معمولا سجاده را به سمت قبله یا دیوار شرقی که خورشید از آنجا طلوع می کند پهن می کند ولی امروز سجاده را مچاله کرد و روی تشک انداخت و خودش هم روی تخت دراز کشید. به چهار دیوار خالی و چهارپایه ی چوبی و ضخیم تخت نگاه کرد. یک جوراب از کشوی پایینی دراور آدم بیرون زده بود؛ همانی که او فقط وقتی درش را باز می کرد که می خواست جوراب یا لباس زیر تمیز داخلش بگذارد ولی همان هم کافی بود که بداند آدم زیر آن ها وسایل شخصی اش را نگه می دارد…

مشخصات کتاب تو مرد نیستی

مشخصات
شناسنامه کتاب
عنوان : تو مرد نیستی
ناشر : ستاک
نویسنده : عطاف رام
مترجم : فاطمه موسوی‌کریمی
نوبت چاپ : 1
تاریخ انتشار : 1399
نوع جلد و قطع : شومیز - رقعی
تعداد صفحات : 372
شابک : 9786008883388
وزن (گرم) : 421
شاخه‌ها
مقالات مرتبط با محصول
مقاله مرتبط با این محصول وجود ندارد.
مرورگر شما بسیار قدیمی است!
جهت مشاهده این وب سایت به صورت صحیح، بروزرسانی مرورگرتان ضروری خواهد بود. بروزرسانی مرورگر
×