نویسنده : انجی سیج

   ترجمه : فرمهر امیردوست

داستانی مهیج، ترسناک، خنده دار، غیرقابل پیش بینی، جذاب و دل انگیز از دختری به نام آرمینتا که علاقه ی بسیاری به کارآگاه بازی دارد و به همین دلیل همراه با بهترین دوستش وندا به دنبال حل معماهای مختلفی هستند. دخترها در خانه ی اسپوکی زندگی می کنند، خانه ای با سه روح، خفاش هایی در دور و اطرافش و کلی چیزهایی عجیب و غریب دیگر.

گزیده ای از کتاب :

سردابه کم نور و گرفته بود پر از تار عنکبوت، آن قدر که تیرک سقف اصلا دیده نمی شد. دیوارها آجری بود و کف زمین هم آجری بود و یک طرف دیوار کلی جعبه ی مقوایی گذاشته بودند. لامپ دیگری از سقف آویزان بود و یک عالمه تار عنکبوت دورش پیچیده شده بود. انگار عنکبوت ها از دیدن ما خوش حال نبودند، اما من فکرش را می کردم، چون شنیده بودند که کرکس آبی چی گفت. عنکبوت ها دوست ندارند خانه شان خراب شود، به نظر من که خیلی حق دارند. من هم دوست ندارم خانه ام خراب شود.