کتاب حاضر داستانی از زمان حکومت استالین در روسیه است. و از زبان کودکی ده ساله به نام «ساشا زایچیک» پسر یک پلیس مخفی استالین بیان می گردد. روزی که ساشا قرار است پس از مدت ها صبر و اشتیاق پیشاهنگ شود دستگیری پدرش و چند اتفاق دیگر زندگی اش را دگرگون می کند.

 «شکست دماغ استالین» داستانی زیبا و غم انگیز از زمان حکومت وحشتناک استالین است که هزاران نفر از مردم در آن زندانی شدند و عده ای نیز اعدام گردیدند ، که بسیاری از آنان بی گناه بودند.روزهایی که زمانی پر از رعب و وحشت برای مردم شوروی بود. این کتاب جوایز متعددی را دریافت کرده است که عبارت اند از: «برنده مدال افتخار نیوبری» ، «منتخب ALA» ، «بهترین کتاب سال بنک استریت کالج» ، «منتخب بوک لیست» ، «بهترین کتاب سال هورن بوک»

قسمتی از این کتاب :

«وقت شام است، و آشپزخانه شلوغ. چهل و هشت شهروند سختکوش و نجیب روس در این آشپزخانه و تنها دستشویی کوچک آپارتمان مشترکمان، که اسم آن را مختصر «کومونالکا» گذاشته ایم، شریکند. ما اینجا به صورت یک خانواده بزرگ خوشبخت زندگی می کنیم. ما هیچ رازی نداریم. می دانیم هرکس چه وقت بیدار می شود، شام چه میخورد، و در اتاقش چه می گوید. دیوارها نازک اند. بعضی از آنها تا سقف بالا نمی روند. ما حتی اتاقی داریم که هوشمندانه قفسه هایی از کتاب های مربوط به استالین در آن چیده شده و همه خانواده ها در آن شریکند. استالین می گوید اشتراک در فضای زندگیمان، به ما یاد می دهد که به جای «من» کاپیتالیست، مانند «ما»ی کمونیست فکر کنیم. صبح ها اغلب، وقتی برای توالت صف می کشیم،سرودهای میهن پرستانه می خوانیم....»