به بهشتم برگرد

به بهشتم برگرد

به بهشتم برگرد

وضعیت: غیرفعال
ناشر: اشراقی

نویسنده : مینا طیب‌زاده 

 

سامیای 22 ساله که در پی یک خواستگاری سنتی و بدون داشتن هیچ عشقی با پسری مهربان و خوش تیپ به نام امید عقد کرده است، بعد از گذشت تنها دو ماه به خاطر دخالت های بی جای مادرشوهرش، جانش به لبش می رسد. اما چه کند که حق هیچگونه اعتراضی ندارد، از طرفی از قبل سر زندگی با مادرشوهرش با امید توافق کرده و از طرفی دیگر اگر طلاق بگیرد، جماعت در چاه افتاده، مهر طلاق را بر پیشانی اش می کوبند و او را از برخورداری از یک زندگی ایده آل باز می دارند.

امید بی عرضه ای که برخلاف وعده وعیدهای روز خواستگاری، حتی عرضه ی مقابله با مادرش و فراهم کردن یک خانه ی مستقل را ندارد، مدام ذهن سامیا را به مقایسه او با عشق دوران دانشگاهش، سامان، بازمی دارد. فکری که دخترک از آن فراری است، اما به دنبالش می دود.

در هیاهوی بدبختی های سامیا، تنها یک معجزه می تواند، حال خوبش را برگرداند.

گزیده ای از کتاب :


-روز به خیر خانم پاکباز، گویا مهندس رمضانی رو پیج کرده بودید ایشون درگیر سوییچ عملیات بودن نتونستن بیان، بنده رو خدمت آقای مهندس فرستادن که معطل نشن.

خانم پاکباز لبخندی زد و برای اصلاح حرفش به من اشاره کرد و گفت:

-همکار جدیدمون خانم مهندس هستند.

با اشاره ی منشی بالاخره من را دید و من دیدم که او هم به اندازه ی من از دیدن دوباره ام شوکه شد. خانم پاکباز اما بی توجه به دهان باز ما ادامه داد:

-خانم مهندس رادین مدیر بخش نظارت بر عملیات شیفت دو هستن. دیگه آقای مهندس راحت شدن لازم نیست شانزده ساعت در روز شیفت باشن.

سامان اما حتی یک کلمه از حرف های منشی را متوجه نشد. تمام مدت به من خیره بود و تا پایان حرف های خانم پاکباز نگاهش ناباور روی اجزای صورت من می چرخید. انگار بالاخره پاکباز فهمید که ما را در این دنیا نمی تواند بیابد که صدایش را کمی بالا برد و پرسید:

-مهندس متوجه عرایض بنده شدید؟

هر دو با صدای او تکانی خوردیم و از دنیای خاطرات به دنیای واقعی برگشتیم. سامان زودتر از من خودش را جمع کرد و لبخند همیشگی اش را که خیلی وقت بود فراموش کرده بودم باز هم به رخم کشید و با همان صدای مهربان گفت:

-از دیدار دوباره تون خیلی خوشحالم خانم مهندس.

من هم خوشحال بودم. برای اولین بار بعد از یک سال و سه ماه بالاخره خوشحال بودم. شانه به شانه ی هم در محیط یونیت قدم می زدیم، نام هر دستگاه، طرز کار و ورودی و خروجی آن را برایم شرح می داد.

از همان ابتدای دیدارمان تاکنون فقط حرف از کار بود. نه من حرفی از خودم زده بودم، نه او سوالی پرسیده بود. درست مانند گذشته که هیچ وقت درباره ی خودمان یا احساسمان حرفی نمی زدیم و این احساس پنهان را با آن که از چشم های هم دیگر به وضوح می خواندیم اما برای خودمان نگه داشته بودیم و همیشه تنها حرف بین ما، درس بود.

مشخصات کتاب به بهشتم برگرد

مشخصات
شناسنامه کتاب
عنوان : به بهشتم برگرد
ناشر : اشراقی
نویسنده : مینا طیب‌زاده
نوبت چاپ : اول
تاریخ انتشار : 1400
نوع جلد و قطع : شومیز - رقعی
تعداد صفحات : 316
شابک : 9786007505502
وزن (گرم) : 266
شاخه‌ها
مقالات مرتبط با محصول
مقاله مرتبط با این محصول وجود ندارد.
مرورگر شما بسیار قدیمی است!
جهت مشاهده این وب سایت به صورت صحیح، بروزرسانی مرورگرتان ضروری خواهد بود. بروزرسانی مرورگر
×