"ضد خاطرات" یک سال قبل از می 1968 نوشته شد. او در این کتاب به بازگو کردن خاطراتی از زندگی پرفراز و نشیب خود میپردازد. البته زمانبندی این اثر به صورت خطی نیست، بلكه حوادث را بر اساس اهمیت آنها بازگو میكند و برداشت خود را از حوادث گذشته در اختیار قرار میدهد و شاید به همین دلیل کتاب، ضد خاطرات نامگذاری میشود.
در داخل فصلهای کتاب همیشه ترتیب زمانی مشخص نشده است. نویسنده از ماجرایی به ماجرای دیگر بازگشت میکند و گاهی قبل از آنکه به زمان اول برگردد باز هم وقایعی را در زمانهای مختلف دیگر شرح میدهد.
مالرو خود در مقدمه كتاب میگوید:" من این كتاب را ضد خاطرات مینامم زیرا پاسخ گویی پرسشی است كه خاطرات مطرح نمیكند و به پرسشهایی كه خاطرات مطرح میكند پاسخ نمیدهد!"
مالرو همیشه در حال نوشتن خاطراتش بوده است، گویی موضوعی جز زندگی خود برای نوشتن نداشته و باید قبل از نوشتن و برای نوشتن زندگی کند. موضوعها، حوادث، چهرهها از تجربیات وی بیرون میآیند و حتی تصاویر نیز که به آثارش فعلیتی محسوس می بخشند، گویی با او نه در روی کاغذ، بلکه در زندگی روبرو شدهاند.
جمله آغازین کتاب ماجرای فرار از مرگ است و کل کتاب را میتوان به یک معنا خاطرات مواجه شدن او با مرگ دانست. او خاطرات شخصی خود را با خاطرات جمعی انسانها در هم ادغام میکند تا از این درد کم کند.
مالرو در این کتاب نه اعترافات مینویسد و نه خاطرات. او معتقد است: انسان هرگز به عمق انسان نمیرسد و تصویرش را در وسعت اطلاعاتی که گرد میآورد باز نمییابد.