سکوتها
نویسنده : محبوبه موسوی
گم گشتگی درون مایه اصلی رمان سکوت ها است.شخصیت ها در برابر هم قرار می گیرند.اما هریک به گونه ای در جهان خود گم شده اند و به همین دلیل حرف چندانی برای هم ندارند و در برابر هم سکوت می کنند.رمان سکوتها فرمی قطعه قطعه دارد که هر قطعه ی آن به مثابه یک بخش از رمان حول شخصیت یا شخصیت هایی جریان دارد که در عنوان فصل هم آمده است.
قسمتی از این کتاب :
ِکارت را پرت کرد. کارت در هوا چرخید و کج در برف فرورفت. تنها نیمی از عکس بیرون ماند تا عباس همچنان نگاه کند به آن پیشانی و چشمها. بعد اسلحه را انداخت، برگشت و به جنازهی پدرش، با آن دهان باز و چشمهای گشادشده از ترس، نگاهی دوباره انداخت. این ترس برایش آشنا بود، اما در چهرهی مادر، نه در چشم های این مرد که زمانی پدرش بود. کنارش زانو زد و تلاش کرد پلکهایش را ببندد. وقتی دستش را گذاشته بود روی چشم هاش، به صورتش نگاه نمیکرد. به برفی نگاه میکرد که از تابش کمرمق خورشید بامدادی میدرخشید. پلکها بسته نمیشدند. وقتی سرانجام پلکها را بست، به صرافت بستن دهان بازماندهی او افتاد، اما دهان بسته نمیشد. همانطور باز قفل شده بود و عباس نتوانست آن حفرهی تاریک را ببندد. حالا دیگر آن بوی گس همیشگی هم از آن دهان که طعم مرگ گرفته بود استشمام نمیشد. بیهوده میکوشید دهان را ببندد. فکها مقاومت میکردند. عباس کف دستها را گذاشت دو طرف چانه و انگشتهایش را در گودی زیر چشم ها محکم کرد. بعد، با تمام قدرت فشار آورد تا دهان نیمهباز بسته شود، اما نمی شد.
قسمتی از این کتاب :
ِکارت را پرت کرد. کارت در هوا چرخید و کج در برف فرورفت. تنها نیمی از عکس بیرون ماند تا عباس همچنان نگاه کند به آن پیشانی و چشمها. بعد اسلحه را انداخت، برگشت و به جنازهی پدرش، با آن دهان باز و چشمهای گشادشده از ترس، نگاهی دوباره انداخت. این ترس برایش آشنا بود، اما در چهرهی مادر، نه در چشم های این مرد که زمانی پدرش بود. کنارش زانو زد و تلاش کرد پلکهایش را ببندد. وقتی دستش را گذاشته بود روی چشم هاش، به صورتش نگاه نمیکرد. به برفی نگاه میکرد که از تابش کمرمق خورشید بامدادی میدرخشید. پلکها بسته نمیشدند. وقتی سرانجام پلکها را بست، به صرافت بستن دهان بازماندهی او افتاد، اما دهان بسته نمیشد. همانطور باز قفل شده بود و عباس نتوانست آن حفرهی تاریک را ببندد. حالا دیگر آن بوی گس همیشگی هم از آن دهان که طعم مرگ گرفته بود استشمام نمیشد. بیهوده میکوشید دهان را ببندد. فکها مقاومت میکردند. عباس کف دستها را گذاشت دو طرف چانه و انگشتهایش را در گودی زیر چشم ها محکم کرد. بعد، با تمام قدرت فشار آورد تا دهان نیمهباز بسته شود، اما نمی شد.
مشخصات کتاب سکوتها
مشخصات | |
---|---|
شناسنامه کتاب | |
عنوان : | سکوتها |
ناشر : | نشر مرکز |
نویسنده : | محبوبه موسوی |
نوبت چاپ : | 1 |
نوع جلد و قطع : | شومیز - رقعی |
تعداد صفحات : | 129 |
شابک : | 9789642132836 |
وزن (گرم) : | 170 |
نوشتن نظر جدید
شاخهها
- رمان ، داستان کوتاه
- زبان اصلی
- شعر
- تاریخ،فلسفه،سیاست
- ادبیات،نقد ادبی،زبان شناسی
- قرآن،دین،دین پژوهی
- هنر،موسیقی،معماری،عکاسی
- سینما، تئاتر
- فرهنگ و واژه نامه
- روانشناسی،علوماجتماعی،تربیتی
- اقتصاد،مدیریت،حقوق
- کودک و نوجوان
- خانواده،سرگرمی،عمومی
- علمی، فنی، آموزشی
- پزشکی،بهداشت،ورزشی
- لوح فشرده (CD , DVD)
- نشریات
- نقشه،اطلس،جغرافی
- کتابهای 50 درصد تخفیف
مقالات مرتبط با محصول
مقاله مرتبط با این محصول وجود ندارد.