|
نام محصول: مهیای رقصی در برف (خرد و حکمت زندگی 18)
غیرفعال
توضیحات محصول
(روایت زنان از دل زندانهای گولاک)
نویسنده : مانیکا زگوستووا
ترجمه : مسعودیوسف حصیرچین
گفت: “آمادهای؟ پس خداحافظیهایت را بکن.”
طوری لباس پوشیده بودم که انگار میخواستم بروم مجلس رقص دامن صاف سیاهی که تا سر زانوهایم بود، با بلوز زیبای قرمزی که کلی دکمهی کوچک داشت و کفش پاشنهبلند. دو پلیس همراهیام کردند و سایرین، طبق دستورات فرمانده، در آپارتمان ماندند تا آنجا را بگردند. هنگام پایینآمدن از پلهها دستم را به نرده گرفتم و یکی از پلیسها جوری به من نزدیک شد که خودم را چسباندم به دیوار. احساس کردم یکی از جاسوسان فیلمهای کارآگاهی هستم که دارند میبرندش؛ موقعیت خیلی دراماتیکی بود.
|
|