نویسنده : شهرام خلج

مه‌لقا داستانی دلهره‌آور از زندگی زنی عجیب است که ناخواسته قدم در دنیای ناشناخته‌ها گذاشته است. قصه‌ی پُرماجرای دختری که از بدو تولد به پیشانی‌اش مهر نفرین و طردشدگی می‌خورد. نوزادی نارس که هنگام تولد مادر زیبایش را از دست می‌دهد. این غم چنان به خانواده و اطرافیان سخت می‌آید که بچه را عامل این بدبختی می‌پندارند و همین شروع ماجراهای غریب مه‌لقاست. 
شهرام خلج در این قصه با استفاده از عناصر فرهنگی بومی و در هم‌ آمیختن افسانه و واقعیت فضای تازه‌ای خلق کرده که خواننده در آن به جست‌وجو و کشف ترغیب می‌شود. شخصیت بدیعی که خلج در این قصه می‌آفریند آشنای ما نیست و همین دورآشنایی تجربه‌ی تازه‌ای از خواندن داستان پیشِ روی ما قرار می‌دهد. 
جامعه‌ی بسته‌ای که وقایع قصه در آن‌جا رخ می‌دهد از وحشتی مشترک رنج می‌برند که علت آن برای‌شان ناشناخته است. آن‌ها هم مثل تمام جوامع شبه‌قبیله‌ای دیگر گویی به دنبال مقصری هستند تا همچون یک قربانی او را به پیشگاه ناشناخته تقدیم ‌کنند.