|
نام محصول: طغیان تودهها
ناموجود
توضیحات محصول
نویسنده : خوزه ارتگا ئیگاست
ترجمه : داوود منشیزاده
گاست را ميتوان در مكتب چشمانداز گري (پرسپكتيويسم) جاي داد كه نيچه و او از چهرههاي سرشناس آن هستند. در اين نظريه فلسفي عقل تاريخي يا حياتي به جاي عقل مطلق قرار گرفته و چشم انداز هر كسي به جاي حقيقت مطلق جاي ميگيرد. به ياري نظامهاي گزينه مفاهيم و مفروضات نامعادل ميتوان هستي را تفسير كرد ولي ميان اين نظامات راه خروج آزادانهاي براي گزينش آزاد وجود ندارد. نيچه نظام باورها را ابزاري در خدمت انگيزهي بقا و جانشيني ميبيند
گاست همچنان كه در متن بيامضايي با عنوان «درباره مولف، كتاب و مترجم در سرآغازِ كتاب «طغيان تودهها» بدان اشاره شده، كتابي نوشته است كه سخت از جامعه زمان خويش يعني سه دهه نخست قرن بيستم در اسپانيا و در نهايت اروپا تاثير پذيرفته است و از اين رو در كتاب خويشتن اروپا محور و تحقيرگر انسان شرقي است. اما در سرآغاز خوانش اين كتاب بهتر است بدانيم عبارت طغيان تودهها نزد گاست به كدام معنايي به كار ميرود. «واقعيت ازدحام...ارتقاي تودههاي مردم است به صورت يك قدرت كامل اجتماعي...زيرا طغيان تودهها درست همان چيزي است كه راتناو Rathenau نزول قائم بربريت ناميده است.
واقعيتي كه طي آن تودههاي مردم خود هستي و سرنوشت خويش را به دست گرفتهاند يعني دموكراسي مدرن اروپايي كه طي آن مردم خود تا حدي بر سرنوشت خويش حاكم ميشوند. توده مذكور فاقد تخصص، متوسط، تيپ عمومي و روزمره زده است كه با يك واقعيت روحي تعريف ميشود... او براي خود در خوبي يا بدي ارزش خاصي قائل نيست بلكه خود را انسان متوسطي ميداند كه خوشبخت است. گاست تودهها را قابل حكومت بر جامعه ندانسته و از روزگار مدرنيسم با عنوان طغيان تودهها ياد ميكند كه مصادف با فتح حكومت توسط مردم است. اما اين مردم يا تودهها نزد نويسنده كتاب در قرن 19 يعني در دهههاي 1830، 1850 و 1880 ريشه دارند.
توده در نزد گاست همان طبقه متوسط شهرنشيني است كه با تسامح ميتوان بدان بورژوازي نام نهاد. همان طبقه يا به قول مولف، كاست يا انسان شهرنشين تودهاي كه در دهههاي نخستين قرن 20 به طريقي دموكراتيك و مدرنيستي بر جامعه حاكم شد و فاشيسمهايي هم چون حكومتهاي موسوليني يا هيتلر منتج از اين دموكراسي مدرنيستي بودند. گاست اختيارگرانه جبر تاريخي كمونيستي را رد كرده و نيز ايده حاكم بودن وضعيتها و شرايط اجتماعي بر سرنوشت مردم را رد ميكند. او بر آن است كه در دنياي مدرن در دهههاي نخست سده 20 انسان توده حاكميت را به دست گرفته است امري كه از آن با عنوان انحطاط سخن ميگويد خلاف نظرلوفان بومر در جريانهاي بزرگ در انديشه تاريخ غربي... كه مينويسد: «گاست به فترت دوره مدرن معتقد بود و نه انحطاطش» در جاي جاي طغيان تودهها سخن از انحطاط ميگويد
|
|