|
نام محصول: آسیاب رودخانهی فلاس
4,650,000ريال4,185,000ريال
توضیحات محصول
نویسنده : جرج الیوت
ترجمه : احد علیقلیان
ماريان ايوانس نام مستعار مردانهي جورج اليوت را براي خود انتخاب كرد تا اطمينان يابد آثارش مورد توجه جدي مخاطبان قرار ميگيرند. اگرچه نويسندگان زن در آن زمان آزادانه نام اصليشان را در آثار خود مينوشتند؛ اما او ميخواست تا تنها يك نويسندهي داستانهاي عاشقانه نباشد.
بيست و دو روز از ماه نوامبر 1819 گذشته بود كه ماريان از پدري نجار و بنا متولد شد. وي فرزند سوم خانواده بود. اولين اثر ادبي مهم او در سن 43 سالگي (1862) منتشر شد، كه ترجمهي «زندگي مسيح (ع)»، اثر «ديويد استرائوس» بود. او يكي از برجستهترين نويسندگان عصر ويكتوريا است و آثارش كه داستان آنها بيشتر در انگلستان به وقوع ميپيوندند، بهخاطر ديدگاههاي رئاليسم و روانشناختي شهرت دارند.
در سال 1864 «آموس بورتون»، اولين قسمت از داستانهاي «صحنههاي زندگي روحاني»، را در مجلهي «بلكوود» منتشر كرد. اولين رمان كاملش در سال 1859 بهنام «آدام بيد» بهچاپ رسيد، كه مورد استقبال فراوان و البته كنجكاوي مردم قرار گرفت.
بعد از موفقيت رمان «آدام بيد» تا 15 سال بعد از آن به نوشتن رمانهاي محبوب ادامه داد. در همان سال رمان «آسياب رودخانهي فلاس» را نوشت و آن را به همسرش «جورج هنري ليوس» تقديم كرد. آخرين رمان جورج اليوت در سال 1873 بهنام «دانيل دروندا» منتشر شد.
اين نويسنده روز 22 دسامبر 1880 بعد از دو سال درگيري با بيماري كليوي در سن 61 سالگي درگذشت.
قسمتی از این کتاب :
آقای تالیور گفت: «چیزی که میخواهم این است که تام خوب تحصیل کند؛ تحصیلی که براش نان و آب داشته باشد. قصد دارم روز عید یوحنا تو یک مدرسهی درستوحسابی بگذارمش. دو سال تو مدرسهی روزانه کافی بود اگر میخواستم ازش یک آسیابـان یا کشاورز بسازم، چون یـه عالمه بیشتر از من تحصیل کرده: همهی خرجی که پدر من برای آموزش من کرد یک ترکهی غان بود و الفبا. اما من میخواهم تـام بفهمی نفهمی دانشمنـد شود، تا بتواند از پس کلکهای این آدمهایی که قشنگ حرف میزنند و پرطمطراق مینویسند بر بیاد. تو این دادخواهیهـا، داوریها و این چیزها به کمکم میآد. نمیخواهم این بچه راستراستکی وکیل شود ــ براش متأسف میشوم اگر یک بیسروپا بشود ــ بلکه یکجور مهندس، یا نقشهبردار، یا دلال حراج و ارزیاب، مثل رایلی، یا وارد یکی از آن کسب و کـارهایی بشود که آدم توش زود ترقی میکند و همـهاش منفعت است و هیچ سرمایهای نمیخواهد، بهجز یک زنجیر ساعت بزرگ و یک چارپایهی بلند. اینها تقریباً همهاش یکی است، و به گمانم حتی فرق زیادی هم با وکالت ندارد؛ چون رایلی همانطور بهصورت ویکم زل میزند که یک گربه بهصورت یک گربهی دیگر. اصلاً ازش نمیترسد.»
|
|