دربارهی مارکوس
نویسنده : نیک هورنبای
ترجمه : گیتا گرکانی
داستان این رمان از این قرار است که مردی ۳۶ ساله به نام ویل مانند نوجوان ها رفتار می کند و خیال هم ندارد که بزرگ شود. ویل مجله می خواند، تفریح می کند و از همه مهمتر، می داند کدام کفش های ورزشی را باید پوشید. او نه کار می کند، نه همسری دارد و نه فرزندی. از نظر ویل این گونه زندگی کردن، بهترین شیوه زندگی است.
در ادامه داستان و پس از معرفی ویل، همه چیز خوب پیش می رود تا جایی که مارکوس وارد زندگی او می شود. مارکوس، پیرترین مرد ۱۲ ساله دنیاست. او موتزارت گوش می کند، از مادرش مراقبت می کند و هرگز هم کفش ورزشی مناسبی نداشته است. شاید اگر ویل بتواند به مارکوس بیاموزد که چگونه بچه باشد و بچگی کند، مارکوس هم بتوند به ویل کمک کند که بزرگ شود...
در ادامه داستان و پس از معرفی ویل، همه چیز خوب پیش می رود تا جایی که مارکوس وارد زندگی او می شود. مارکوس، پیرترین مرد ۱۲ ساله دنیاست. او موتزارت گوش می کند، از مادرش مراقبت می کند و هرگز هم کفش ورزشی مناسبی نداشته است. شاید اگر ویل بتواند به مارکوس بیاموزد که چگونه بچه باشد و بچگی کند، مارکوس هم بتوند به ویل کمک کند که بزرگ شود...
قسمتی از این کتاب :
"شما جدا شدید؟"
"داری شوخی می کنی؟"
مردم خیلی وقت ها فکر می کردند مارکوس دارد شوخی می کند،در حالی که شوخی نمی کرد.پرسیدن از مادرش که از راجر جدا شده یا نه کاملا منطقی بود،فکر کرد:آن ها دعوای مفصلی کردند،بعد به آشپزخانه رفتند تا بی سروصدا حرف بزنند،و کمی بعد که بیرون آمدند قیافه هایشان جدی بود،و راجر به طرف او رفته بود،با او دست داده و آرزو کرده بود در مدرسه ی جدیدش موفق باشد و بعد رفته بود.
"چرا باید بخواهم شوخی کنم؟"
"خوب،به نظر تو چطور شده؟"
"به نظرم انگار جدا شده اید.اما فقط می خواستم مطمئن شوم."
"ما جدا شدیم."
"پس او رفته؟"
"بله،مارکوس،او رفته."
فکر نمی کرد هرگز به این وضع عادت کند.راجر را خیلی دوست داشت و هر سه چند بار بیرون رفته بودند؛حالا،معلوم بود دیگر هرگز او را نمی بیند.
"داری شوخی می کنی؟"
مردم خیلی وقت ها فکر می کردند مارکوس دارد شوخی می کند،در حالی که شوخی نمی کرد.پرسیدن از مادرش که از راجر جدا شده یا نه کاملا منطقی بود،فکر کرد:آن ها دعوای مفصلی کردند،بعد به آشپزخانه رفتند تا بی سروصدا حرف بزنند،و کمی بعد که بیرون آمدند قیافه هایشان جدی بود،و راجر به طرف او رفته بود،با او دست داده و آرزو کرده بود در مدرسه ی جدیدش موفق باشد و بعد رفته بود.
"چرا باید بخواهم شوخی کنم؟"
"خوب،به نظر تو چطور شده؟"
"به نظرم انگار جدا شده اید.اما فقط می خواستم مطمئن شوم."
"ما جدا شدیم."
"پس او رفته؟"
"بله،مارکوس،او رفته."
فکر نمی کرد هرگز به این وضع عادت کند.راجر را خیلی دوست داشت و هر سه چند بار بیرون رفته بودند؛حالا،معلوم بود دیگر هرگز او را نمی بیند.
مشخصات کتاب دربارهی مارکوس
مشخصات | |
---|---|
شناسنامه کتاب | |
عنوان : | دربارهی مارکوس |
ناشر : | انتشارات کتابسرایتندیس |
نویسنده : | نیک هورنبای |
مترجم : | گیتا گرکانی |
نوبت چاپ : | اول |
تاریخ انتشار : | 1396 |
نوع جلد و قطع : | شومیز - رقعی |
تعداد صفحات : | 352 |
شابک : | 9786001823091 |
وزن (گرم) : | 400 |
نوشتن نظر جدید
این محصولات قبلا توسط مشتریان خریداری شده اند شما قصد خرید ندارید؟
شاخهها
- رمان ، داستان کوتاه
- زبان اصلی
- شعر
- تاریخ،فلسفه،سیاست
- ادبیات،نقد ادبی،زبان شناسی
- قرآن،دین،دین پژوهی
- هنر،موسیقی،معماری،عکاسی
- سینما، تئاتر
- فرهنگ و واژه نامه
- روانشناسی،علوماجتماعی،تربیتی
- اقتصاد،مدیریت،حقوق
- کودک و نوجوان
- خانواده،سرگرمی،عمومی
- علمی، فنی، آموزشی
- پزشکی،بهداشت،ورزشی
- لوح فشرده (CD , DVD)
- نشریات
- نقشه،اطلس،جغرافی
- کتابهای 50 درصد تخفیف
مقالات مرتبط با محصول
مقاله مرتبط با این محصول وجود ندارد.