ماکسیم گورکی نویسندهای بسیار واقعبین و واقعگراست. اهل شعار دادن نیست، در قلمش از ادا و اطوارهای معمول برخی نویسندگان خبری نیست، اصلاً زور نمیزند گزینگویهی دلخوشکننده دستوپا کند، تلاش نمیکند صرفاً چیزی را که مخاطب میخواهد به او بدهد، فقط توصیف و روایت میکند. توصیف و روایتی گاه حتی تلخ و گزنده همچون زندگانی خودش. برای همین ”نخستین عشق“او با عشقهای نخستینِ مِلودرامگونه، به این معنا که عشقِ اول چیز دیگری است و تکرار نمیشود، بسیار تفاوت دارد. عشقی نیست که حتماً باید به وصال بینجامد، بلکه عشقی است که باید مسیر خود را طی کند؛ مهم این است که ماجرای عشق چه اینسَری و چه آنسَری درست روایت شود. خلاصه اینکه همهکاره عشق است نه عاشق یا معشوق. همین نگاه واقعگرایانه به پدیدههایی مثل عشق، آثار و قلم ماکسیم گورکی را جاودان کرده است؛ ازجمله ”نخستین عشق من“ را که در عین کوتاه بودنش، به لحاظ تعداد کلمات و جملات، روایتی است مفصل و خواندنی و سرانجامی دارد بس شنیدنی.
0 نظر