هوشنگ گلشیری دربارهی ای اثر چنین گفته است : تحریر اول این داستان را در 1355 نوشتم. چاپ آن همان سالها امکانناپذیر بود و این خود شاید توفیقی بود، چرا که بخش برنشستن بر اسب در نسخهء اول خلاصه آمده بود. در تحریرهای بعدی قسمتهایی بر آن افزوده شد و نیز چیزهایی اینجا و آنجا، اما استخوانبندی همان بود که بود. در مورد نثر حرف بسیار است که چه کردهام یا چه میخواستهام بکنم. به هر صورت، به صوابدید ناشر قرار بود لغتنامهای به آن افزوده شود. این را میگذاریم برای چاپ بعدی، بدین امید که یکی از اساتید بر من منت گذارد و خودش بر آن بنگارد همانگونه که بر کتب قدیم، یا اگر حوصلهای پیدا شد چنین کاری خواهم کرد که البته به درازا خواهد کشید و ... [بسیار/ چهار؟] روایت بر آن افزوده خواهد شد از نسخهبدلها و غیره. خلاصه اینکه فعلا همین است که هست و گمان من این است که به هر صورت نثر میتواند راهگشا باشد تا دیگران یا به قول بوالمجد کاتبان دیگر در این راه چه کنند، ما که کار خود کردیم واین دفتر را همینجا میبندیم و دنبال راه دیگری میرویم تا دیگران چه بگویند و چهها کنند. در پشت جلد این کتاب آمده است : راوی این حکایت ابوالمجد وراق به وصف تصویر ابتدا کرده است، از پس نعمت خدا و رسول و ائمه، آنگاه که گوید: «هر چه رفت بدین دور یا حادث خواهد شد به دور آن که این حدیث بخواند همه سخن از اوست و از خیر و شر و بدو نسبت باید کرد.» و اما وصف آن نقش به ایجاز آورده است، چه مردمان دور را اشارتی بسنده میبود، گو که از خم طرهای میگفت یا نمیگفت، اما راقم این دور پوستباز کرده و به شرح خواهد گفت، چه سکه سخن را هر دوری به نامی میزنند، مصلحت خلق را، که سخن بوالمجد یا بوالفضلی بدان طرز و تکلف، و آن ایجاز و صناعت، و آن همه تلمیحات و ملمعات هیچ عاقلی نخرد.
0 نظر